خب...
روزی روزگاری "هیتسوگایا توشیرو" کسی بود که میخواستم مخشو بزنم و وقتی ازش خسته شدم یهو دیگه باش حرف نزنم!
طی اتفاقاتی شد که ازش پرسیدم:چی صدات کنم؟
و گفت:هیونگ!هیونگ صدام کن!از این خوشم میاد!
و بوم!
این همون نقطه بود!
همونجایی که "هیتسوگایا توشیرو" تبدیل شد به "آریا هیونگ"
همونجایی که نویسنده فیک طنزی که خواهرم بهم معرفی کرده بود شد برادر بزرگ تری که حاظرم زندگیمو بدم تا لبخند بزنه!
الانم بیشتر از هر چیزی دلم براش تنگ شده...
هیونگ...توروخدا باهام حرف بزن!
"39"...برچسب : نویسنده : unknowboy بازدید : 68