"180"

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سوژه این پست:آریا هیونگ!

ملقب به :هیتسوگایا توشیرو!(فامیلیه رو درست نوشتم؟ :| )

بگذارید اثلا بریم از اول!

(که یکمم میریم از دید خواهرم!)

در ابتدا خواهر بنده سایت آل فن فیکیشنز را کشف نمود!

چه وقتی؟

وقتی دنبال فیک اکسویی میگشت!

بعد در سایت چشمش به فیکی به اسم"من نابغه نیستم و تو گرگینه نیستی!" خورد!

یک دل نه صد دل عاشق فیک شد!

مدرک؟

اولین کامنتش برای قسمت اول:

"عاشقش شدم و قول میدم همشو بخونم و نپر بدم ولی لطفا وقتی تموم شد کل فیکو تو ی پی دی اف آپ کن که داشته باشم!دستت طلا!"

اینجا میبینیم که غلط تایپی هم داشته و جای نظر نوشته نپر!

هیونگ نیم اینجا جواب داده:

"قربونت خوشحالم لذت بردی چشم اون که از واجباته حتما پی دی افش رو میذارم"

در اون زمان هنوز من آیا هیونگو نمیشناختم اصلا!

آریانا برام لینکا رو میفرستاد منم فقط میخوندم!

نظر آریانا برای قسمت دو:

"خیلی باحال بود خدایی!

دمت گرم!

ولی فایل پی دی اف کامل بعد از اتمام فیک یادت نره :| "

میبینیم که خواهرم شدیدا پی دی اف میخواسته!

چرا؟

چون بنده به عنوان برادر مدت زمان زیادی در روز رو نت نداشتم میخواسته بده من بخونم!

(اعتماد به عرش!)

ولی آریا هیونگ با لطافت جوابشو داده:

"فدای شما.

چشم میذارم"

در قسمت سوم ذوق مرگ شدن خواهر بنده رو مشاهده میفرمایید! :

"واییییییییی عاشقتم!!!!!!!!

باحال تر از خوده داستان اون قسمت بعده آیا بود که تهه فیک بود!!!

فایل پی دی اف بعد از اتمام داستان یادت نره :| "

بلی میبینیم که ولکن پی دی اف هم نیست! :|

اینجا آریا هیونگ نیز جوش آوردند! :

"اصن خیلیا داستان به خاطر عایا ها میخونن :|

عاغا کچلمون کردی چشم میذارم تموم نشده که :| "

دیدید؟ :|

هیونگمان خیلی باحالست نه؟ :|

بنگریم به نظر خواهرمان برای قسمت چهار! :

"از شیو خوشم میاد :|

چرا من همش حس میکنم داستان از دید سهونه و یادم میره از دید شیوعه؟

فایل پی دی اف بعد از اتمام فیک یادت نره :| "

نخیر!

ول کن نیست!

هیونگم تصمیم گرفت کلا خط آخرو بیخیال شه:

"نمیدونم...شاید داستان از دید سهون باشه زیاد خوندی این مدلی شده الان :| "

و نظر خواهرمان برای پارت پنج رو ببینید که هنوز کشته مرده آیا مایا های ته فیکه:

"ینی بیشتر از فیک عاشق این آیا مایا های آخرشم که مینویسی!

پی دی اف کامل بعد از اتمام فیک نشه فراموش :|

اگرم رامون میدین تو تیم نویسنده ها ی فیکم من آپ میکنم :| "

میبینید که به موقعیت الان من(نویسندگی این سایت)هم چشم داشته!

توی خطر اول جواب هیونگ یه کچلم کردی خاصیه:

"چشم پی دی افشو میذارم T.T

اگرم میخواین جزو نویسنده ها باشید باید توی fix post یه لینکی هست نوشته درخواست نویسندگی.از اون طریق اقدام کنید من اینجا هیچ کارم :| "

میبینید که هیونگ چقدر با آرامش جواب داده؟

یاد بگیرید!

برای قسمت شیش دوتا نظر از خواهرمان ثبت شده!

یکی پیش از خوندن:

"عاغا قبل خوندن:

بلاخره از گیجی در میام چون بلاره قاطی نمیکنم دیده شیوعه یا سهون!

واقعا دید سهونه!"

و جواب هیونگ که انگار این کامنت کمی براشون طنز بوده!:

"خخخخ...ای بابا ای بابا!

ممنون بابت نظر"

حال بنگریم به کانت بعد خوندن:

"باحال وبید!

فک کنم علیات "تلاش برای این که گرگو عاشق خودم کنم"ه شیو جواب داده ولی برعکس :| "

هیونگ هم که مشخصه مجبوری جواب داده!:

"قربونت امیدوارم تا آخر از داستان و روندش لذت ببری"

بنگریم به قسمت 7!

اینجا خواهرم زیادی هیجان داشته:

"مرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سنجابم مرد؟ :|

نهههههههههه تازه داشتم سعی میکردم موقعی که عکساشو میبینم چشام قلبی نشه و عین دیوونه ها رفتار نکنم! :| "

میبینید که در آن زمان خواهرمان شیفته هیونگ اکسو بوده! :|

جواب هیونگ:

"آره مرد :|

ولی شمارو به خوندن ادامه ی داستان دعوت میکنم :| "

لازم به ذکره که بعدش یک سری جادوگر اومدن زندش کردن! :|

اما در قسمت هشت خبری از کامنت خواهر بنده نیست!

انگار مرگ شیومین خیلی بهش فشار آورده بوده!

و نه!

کلا دیگه کامنت نگذاشت که هیچ کلا دیگه سراغ این فیک نرفت!

در مدتی بعد که هیونگ فایل قسمت یک تا 30 رو گذاشته اولین اثر بنده دیده میشه!:

"ینی فدات چما!

سه روزه حسش نمیاد برم قسمت قسمت بخونم :| "

در اون زمان هنوز هم حتی اسم که هیچ جنسیت نویسنده رو هم نمیدونستم! :|

جواب هیونگ:

"عه عه عه...نداشتیما!"

مثل این که به هیونگ نیم برخورد!

چندی بعد نونایی با نام روشا کامنتا نهاده بود پای همین پست!

کامنت این نونا بس طولانیست ولی چه کنیم که واجب است!

"وای خدا وای خداااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی خوب بووووووووووووووووووووووووووووود

اصلن ینی اصللللللللللللللللن فک نمیکردم اینقد خوب باشه *-*

اولش که دیدم نوشتی طنز فک کردم از این بیمزه بازیایه به ونه است ولی واقن حقن و ناموسن و وژدانن( :| ) عاشقش سودم******

سو شیوچنش که اصن هر 2 دیقه ی بار آب قند میخوردم *-* و خب میدونی که کسی شیوچن نمینویسه (((( اونم به این فوق العادی گی ^_^

اصق عاشقت شددددددددددددددددددددددددم T.T

خسته نباشی واقن کارت حرف نداره *3* تروخدا ادامه شو بزار وگرنه من با حلق آویز کردن خودم این زندگی گ/و/هی رو بدرود میگم x_x TwT "

به علت زیاد بودن تعداد ا . و . ل . د از شمردن معضوریم و فله ای میگذاریم!

به علت نداشتن قلب هم جاش * میگذاریم!

انگان نونا خبر نداشتند که اصلن غلطه و اصلا درسته!

درمورد واقن و واقعا هم همینطور!

همچنین حقن و ناموسن و وژدانن

میرسیم به جواب هیونگ!:

"خواهش میکنم قابل شمارو نداره فقط تا الان کجا بودی شما؟ :| "

نونا روشا جواب دادند:

"من اصن این فیکو نمیخودم :| دیدم قسمت 1_30 رو گذاشتی دیگ وسوسه شدم :| "

نونا؟

بجای کسره ه میگذارید و زمانی که باید ه بگذارید هیچی؟

بیخیال!

بعد نونا روشا به خودشون جواب دادن:

"فک کنم اگ خود اکسو و بی تی اسو ببینم  اینقد فن گرلی نمیکنم که الان کردم :| :/ -_-

راستی

نامجینشم علی خوب بود ^_^

فقط چرا جین یکم لوس بود :| :/ "

علی خوب؟

واژه جدیده؟

*نکته!به علت قفل بودن کلیک راست کل کامنت ها و غلط تایپی ها رو خودم باز تایپ کردم از رو! :|

بعد هیونگ به نونا جواب داده:

"خخخ...منم فکر میکنم به ذره خیلی احساساتی شدی. :|

جین هم خب لوسه دیگه :/ "

بعد نیز هیونگ به کامنت نونا جواب دادند و جوابی به جواب خود نونا اضاف فرمودند:

"نفرین عامون بر تو باد :|

از این به بعد میخونی نظر بذارآ قربون قد و بالات بشه هیتشو"

سپس نونا جواب دادند:

"D; چشم"

البطه چ رو کشیدند ولی من نمیدونم کودوم میکشه!

در این پس درگر نمیشده پاسخ داد چون خیل پاسخ پاسخ شد!

پشت سر همه بقیش!

هیونگ فرمودند:

"آ باریکلا"

تازه دوزاری نونا اینجا افتاده!:

"وایسا ببینم :|

تو پسری؟! :|"

هیونگ جان مثل این که این عکس العمل براشون عجیب بوده!

فرمودند:

"مشکل؟"

حال ما نمیدانیم نونا از کجا سال تولد هیونگ رو کش رفته و براش عجیب شده!:

"O_o

متولد هشتادی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-_-

آیا این نفرین اسم که گریبان مرا گرفته  است؟!

آه!آخر به کدامین گناه :||||||||||"

اینجا نیز ت و س را کش دادند!

اینجا نیز به علت تعداد زیاد ! و | به صورت فله ای گذاشتیم!

هیونگ پس از کامنت نونا بیشتر به شوک رفته اند!:

"چرا خب؟جرم کردم؟ :|||"

باز نونا پاسخی بی طویل دادند!:

ن باو اصن خوشحال شدم که پسری 

متولد هشتادم بخاطر اینه که دو/س /پس/ر اسبق دوستم متولد هشتاد بود :|

داداشش که خب من بش نظر دارم() متولد هشتاده :|

یکی از پسرایی که سابقن همکلاسیم بود ، اونم متولد هشتاده :|

تازه با دخرتای دهم ریاضیمون هم که اتفاقققققن اوناهم ممتولد هشتادن ، هم رابطه نزدیکی دارم :|

بخاطر این گفتم نفرین چون کلن بیشتر اطرافیانم هشتادین :|

البته اوناییشون که متولد 80_84 عن بچه های خوبین ^_^"

پس یافتیم که نونا *هیز* تشریف دارند!

به هیونگمان احساس نا امنی دست داد:

"احساس نا امنی بهم دست داد :|

بعله که بچه های خوبییم..."

نونا فرمودند:

"اوه ش/ت :|

چقد هشتادی هشتادی گفتم :| "

هیونگ فرموندن:

"عاره"

اینجا نونا به طرز عیجیبی با اون شکلکای فرشته شیطان به نظر اومدن پس از اون میپریم!

هیونگ پاسخ دادند:

"متشکرم :| "

اینجا تازه من وارد شدم! :|

تازه اینجا کمی با شخص نویسنده آشنا شدیم! :|

فرمودم:

"ی نکته :|

منم هم پسرم هم هشتادی :|

چقد تشابه :|"

کمی *لاس* دیده میشد! :|

نا گفته نماند اونموقع به هیونگ چشم داشتم اونم چه جور! :|

از اونجایی که میترسم بلاگفا بگه متنت طولانیه تایید نکنه ادامه در پارت بعد :|

"39"...
ما را در سایت "39" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unknowboy بازدید : 272 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 4:17